پارت پنجاه :

بعد نگاه سمت دختر کشید و ادامه داد:

- بریم تپش؟

پیش از اینکه دختر مجال حرف زدن پیدا کند، آرش مصمم لب زد:

- البته به نظر من، نیاز به این همه زحمت و اتلاف وقت ارزشمندتون نبود... اگر موردی هم نباشه از دفعات بعد خودم تپش رو همراهیش م ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.